❤ ‿❤ اشک باران ❤ ‿❤ عاشقانه و عارفانه |
|||
چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, :: 1:34 :: نويسنده : reza
هــــــــــــی روزگار...! اما غافل از اینکه عشقش اسمش رو اشتباهی بهش گفته.
هــــــــــــی روزگار...!
. عشقش ازش پرسید :چرا توهم کتکش نزدی؟ سرشو پایین انداخت و زیر لب گفت:اخه چشماش شبیه تو بود ...
هــــــــــــی روزگار...!
.
نه یه هتل بی ستاره واسه هر رهگذر ...
هــــــــــــی روزگار...!
.
ولی بهترین های زندگیشون مردن (بابا و داداش و مرد زندگی)
به سلامتی پسرا که هر چقدر هم پرچم دخترا رو بیارن پایین.
بازم جونشون رو برای سه نفر میدن (مامان و آبجی و زن زندگی) .
.
ولی دلشون گیرِ یه بــــــــــــــــــــــــ ی معرفته ! .
. صفحه قبل 1 صفحه بعد آرشيو وبلاگ پيوندها
|
|||
|